محل تبلیغات شما

اون روز تو تاکسی، راننده یه آهنگ از تاتلیسس(که مسلمه یه خواننده محبوب ترکیه اینجا خیلی طرفدار داره) گذاشته بود و باهاش میخوند:

Sanki bir gün çıkıp gelecekmisin 
Sensiz ne haldeyim bilecekmisin 
Gözümden yaşları silecekmisin 
!Ağlama demenin ne faydası var

با این مضمون که وقتی نمیای ببینی بی تو توی چه حالی‌ام، وقتی نمیای اشکامو از گونه‌هام پاک کنی، اینکه بگی گریه نکن، چه فایده‌ای داره!؟

 و به همین ترتیب تو بقیه‌ی شعر هم از حرفایی که دردی رو دوا نمیکنه گفته.

همین جور که گوش میدادم رفتم تو فکر که رفتار و مخصوصا حرف زدنم به شدت از این قاعده که " حالا چه فایده‌." پیروی میکنه،  البته چون خودم اینجوری دوس دارم و از تبریک یا تسلیت‌های خشک و خالی، ابراز محبت‌های موذیانه، تعریف و تمجیدهای بادمجون دور قاب چینانه (!) متنفرم با بقیه هم اینطور رفتار میکنم. 

بگذریم که بعضی وقتام  به شکل افراطی، اینقد که گاهی مثلا  تو تبریک یا تسلیت گفتن‌ها حس میکنم تو جمع چند نفر به موضوع اشاره کنن تمومه و لازم نیس منم همون جملات رو تکرار کنم(واجب کفایی:|) یا اگه بگم، حتما از یه جمله بندی متفاوت و شخصی استفاده کنم. گاهی حس میکنم این رفتار باعث میشه طرف فکر کنه بی‌ادب یا خوشبینانه‌ش حواس پرتم! و البته که ناراحت میشم مدام ازم گلایه کنن که بی‌توجه یا حتی مغرور. اونا نمیدونن من اینقد با صداهای تو ذهنم درگیرم که نمیتونم خودمو از بیرون ببینم که این رفتارم از نظر طرفم چجور به نظر میرسه مخصوصا اینکه دنیای ذهنی من و اطرافیانم و انتظارات و ارزش‌هامون فرسنگ‌ها فاصله داره از هم. وقتی بدونی یه صفت تو آدم از کجا میاد، از کدوم اعتقادش از کجای تربیت یا تجربیاتش، خیلی تصویر درست‌تری از اون شخص برات می سازه تا اینکه فقط به آدما برچسب بزنی: کم‌حرف، منزوی، بدبین، سهل‌انگار و.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها